خیبرشکن
اقا تو را گم کرده ام
السلام علیک یا ابا عبداله الحسین
ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کردهام
آخر شده ماه حسین من میزبان گم کردهام
در میکده بودم ولی بیرون شدم از غافلین
ای وای از این بیحاصلی عمر جوان گم کردهام
پایان رسد شام سیه آید حبیب من ز ره
اما خدا حالم ببین من یار را گم کردهام
ای وای از این غوغای دل از دلبرم هستم خجل
وقت سفر ماندم به گل من کاروان گم کردهام
نعمت فراوان دادیام منت به سر بنهادیم
اما ببین نامردیم صاحب زمان گم کردهام
من عبد کوی عشقم و من شام را گم کردهام
آقا تو را گم کردهام آقا تو را گم کردهام
بنوشتم این نامه چنین با خون دل ای مه جبین
اما ببین بخت مرا نامه رسان گم کردهام
شرمندهام اما بگم آقا تو را گم کردهام
شرمندهام اما بگم آقا تو را گم کردهام
شرمندهام اما بگم آقا تو را گم کردهام
شرمندهام اما بگم آقا تو را گم کردهام
شرمندهام اما بگم آقا تو را گم کردهام